مجموع روابط انسان را مي‏توان در سه گروه تقسيم كرد: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با محيط، مقصود از محيط را توضيح داديم و بيان كرديم كه مقصود از محيط همه پيرامون انسان مي باشد. اطراف ما را محيط انساني و محيط طبيعي فرا گرفته است. محيط انساني مركب از انسان‏ها، جامعه انساني، و محيط شهري و مصنوعات بشري است. در بحث‏هاي آينده مي‏كوشيم انواع مناسبات انسان با محيط انساني را بشناسيم و سپس حكم اخلاقي افعال اختياري انسان را كه در ضمن اين مناسبات انجام مي‏گيرد معلوم نماييم.
پيش از مباحث اختصاصي محيط انساني، لازم است رابطه انسان را با جهان مادي پيرامونش به طور كلي مورد توجه قرار دهيم. رابطه انسان با جهان مادي، جنبه‏هاي مشترك رابطه انسان با محيط طبيعي و محيط انساني را در بر مي‏گيرد.
يادآوري مي‏كنيم كه رابطه انسان با جهان مادي، از رابطه با خدا و خود تأثير مي‏پذيرد و به ويژه از رابطه معرفتي انسان با خود و خدا بسيار متأثر مي‏شود و در عين حال بر اين دو رابطه اثر مي‏گذارد. ضمنا بايد در نظر داشت كه اين رابطه نيز مانند ديگر روابط انسان، تحت تأثير گرايش‏هاي مختلف غريزي و فطري است.
انسان و جهان مادي
جهان مادي پيرامون ما، مركب است از اعيان موجود در اطراف ما؛ زمين و هر چه بر اوست از كوه‏ها، دشت‏ها، رودها، معادن، جنگل‏ها، گياهان، حيوانات، انسان‏ها و… اين امور، مستقل از ما و در خارج از وجود ما موجودند. اين حقايق مستقل از انسان، يگانه موجودات جهان هستي نيستند؛ جهان هستي بسيار عظيم‏تر است و عوالم بالاتر از جهان مادي نيز وجود دارند و به لحاظ پايين بودن رتبه وجودي جهان مادي است كه آن را دنيا نيز مي‏خوانند.
ما با اين جهان در رابطه‏ايم و در اثر اين رابطه، گرايش‏هاي مختلف ما تحريك مي‏شوندو قواي ما به فعليت مي‏رسند. انعكاس جهان مادي در ذهن و روح ما، تشكيل دهنده دنياي ماست. اين دنيا، وجودي مستقل از انسان‏ها ندارد. هر انساني در حياتي كه پيش از مرگ دارد، دنيايي دارد و دنياي هر كس از هنگام تولد او آغاز مي‏شود و همچون جهان متغير خارجي، دگرگون مي‏شود و تحول مي‏پذيرد تا روزي كه مرگ انسان فرا رسد. با مرگ هر انسان، دنياي او نيز خاتمه مي‏يابد.
تفاوت دنياي ما و جهان خارج
جهان خارجي كه طرف رابطه ماست بيش از يك جهان نيست و آفريده خداوند يگانه است. جهان مادي و عوالم بالاتر از آن همه آفريده خدايند: اللَّه خالق كل شي‏ء[۱] و خلق كل شي‏ء فقدره تقديرا[۲] اين جهان و همه ذرات آن آفرينشي نيكو دارد: الذي احسن كل شي‏ء خلقه[۳] و در درون اين جهان زيبا هر ذره‏اي به هدايت الهي، راهي را مي‏پويد كه او خواسته است: ربنا الذي اعطي كل شي‏ء خلقه ثم هدي[۴] جهان هستي را خالقي آفريده و هدايت فرموده كه احسن الخالقين[۵] است و آفريده احسن الخالقين ناگزير بهترين آفريده خواهد بود. اين جهان مظهر اسماي حسناي الهي است و به هر سو كه بنگري مظاهر آن خالق حكيم نامتناهي را مي‏بيني. خداوند هستي نامتناهي است و به هر سو كه نگاه و در هر چه تدبر شود، نشانه‏هاي او مشهود است:
اينما تولوا فثم وجه اللَّه[۶] و جلوه‏هاي خداوندي كه بهترين آفريننده است، بهترين مخلوق ممكن خواهند بود يعني نظام مخلوق او نيز بهترين نظام است همه اجزاء جهان مادي به عنوان پاره‏اي از جهان مخلوق آفريده اويند و به سوي مقصدي روان هستند: اللَّه الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها ثم استوي علي العرش و سخر الشمس و القمر كل يجري لا جل يدبر الامر يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون[۷] اين جهان هدف‏دار آكنده از نشانه‏هايي است كه انديشه كنندگان را به سوي خداوند راهنمايي مي‏كند.
و هو الذي مد الارض و جعل فيها رواسي انهرا و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار ان في ذلك لايت لقوم يتفكرون؛[۸]
و اوست كسي كه زمين را گسترانيد و در آن كوه‏ها و رودها نهاد و از هر گونه ميوه‏اي در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب مي‏پوشاند. قطعا در اين امور براي مردمي كه تفكر مي‏كنند نشانه‏هايي وجود دارد.
اين آيات در همه زواياي هستي گسترده‏اند: از درون انسان تا گوشه گوشه جهان آفرينش: سنريهم ءايتنا في الافاق و الانفس[۹] همه چيز نشانه اوست تا انسان‏ها با نگاه و تفكر در آن، از جهان مخلوق به خالق يگانه آن پي ببرند:
ان في خلق السموات و الارض و اختلف الليل و النهار و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل اللَّه من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الريح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لا يات لقوم يعقلون؛[۱۰]
راستي كه در آفرينش آسمان‏ها و زمين و در پي يكديگر آمدن شب و روز و كشتي‏هايي كه در دريا روانند با آن چه به مردم سود مي‏رساند و همچنين آبي كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن هر گونه جنبده‏اي پراكنده كرده و نيز در گردانيدن بادها و ابري كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براي گروهي كه مي‏انديشند، واقعا نشانه‏هايي گويا وجود دارد.
خلاصه اين كه جهان مخلوق، بهترين نظام ممكن را داراست و آفريده‏هاي خداوند نشانه‏هاي وجود كامل هستند و اين نشانه‏ها ناگزير همه خيرند. جهان اطراف ما نيز همه نيكي است و با زيبايي و نيكي خود انديشه گران را به سوي خدا راهنمايي مي‏كند. اين وصف جهان پيرامون ماست، آن گونه كه هست ولي آيا تصوير اين جهان در جان همه ما همين گونه منعكس مي‏شود. آيا همه انسان‏ها جهان عيني را نيكو و خير مي‏بينند؟ آيا همه آدميان از جهان عيني آينه‏اي مي‏سازند كه در آن عكس رخ يار را ببينند؟ بي‏شك چنين نيست و چون اين گونه نيست مي‏گوييم جهان پيرامون انسان يك حقيقت زيباست كه خدا را مي‏نماياند. ولي دنياي ما به هر ميزان كه فاقد اين اوصاف باشد از جهان واقعي فاصله دارد؛ پس به تعداد دنياهاي دور و نزديك به اين جهان واقعي دنيا وجود دارد. دنياي مؤمنان، دنياي مخلصان، دنياي كافران، دنياي منافقان و… هر يك از اين دنياها تصويري است از جهان واقعي؛ بعضي تصويري صادق و برخي تصويري وارونه و تحريف شده جهان واقعي پيرامون ما مذموم نيست؛ چرا كه نظام احسن است و رو به سوي بالا دارد و خدا را نشان مي‏دهد؛ ولي دنياي انسان‏ها به همان ميزان كه از زيبايي و نكويي فاصله دارد و رو به سوي پايين دارد مذموم است.
انسان براي پاسخ گويي به گرايش‏هاي مختلف خود؛ به جهان پيرامون خود رو مي‏آورد. هر گاه جهان اين گرايش‏ها را به گونه‏اي پاسخ دهد كه انسان به زيبايي جهان واقف شود و خدا را ببيند دنياي دروني او عين جهان واقعي است و خير است و مذموم نيست. چنين دنيايي همچون جهان بيروني رو به سوي بالا دارد ولي اگر جهان گرايش‏هاي انسان را چنان پاسخ دهد كه زيباييش وارونه ديده شود و غفلت را بر دل و ديده او عارض كند، ديگر زيبا و آينه خدا نما نيست؛ دنياي وارونه و تحريف شده است و رو به سوي پايين دارد.
اگر گرايش حقيقت جويي و زيباطلبي كسي با مراجعه به جهان سيراب نشود و او به شناخت خدا نايل نگردد، دنياي او مذموم است و اگر گرايش آزاديخواهي خواست آزادي عمل كسي، او را به طغيان وا دارد و از تفكر و تدبر غافل سازد دنياي او دنيايي نيكو نيست. چنين دنيايي همان است كه در روايات نكوهش شده است. اين دنيا دنياي وابستگي‏ها و دل بستگي‏هاست و همچون حجابي دل و ديده را كور مي‏كند و مانند زنجيري انسان را در دام مي‏اندازد.
جهان واقعي با مرگ انسان نمي‏ميرد و براي انسان‏هاي ديگر ظرف آزمون و تكامل مي‏شود؛ ولي دنياي انسان‏ها با مرگ آنها خاتمه مي‏يابد و نابود مي‏شود. پس اگر دنيا را در برابر آخرت قرار مي‏دهند، از آن روست كه آغاز آخرت، پايان دنياست.
دو معناي دنيا
كلمه دنيا دو معنا دارد: در يك معنا مقابل آخرت است و به دوره حيات اين جهاني انسان‏ها گفته مي‏شود و در معناي دوم به جهان پيرامون انسان گفته مي‏شود و در بردارنده همه پديده‏هاست؛ پديده‏هايي كه خالق آنها خداست و اوصاف اصيل آن را برشمرديم. ربط ميان اين معنا با توضيحاتي كه ذكر شد معلوم مي‏شود. دنيا در مرتبه پستي از عوالم هستي قرار دارد، ولي با عوالم بالا مرتبط است و با آن پيوندي اصيل دارد، زيرا مخلوق خدا و نشانه اوست دوره زندگي اين جهان انسان نيز دنيا است؛ چرا كه اين دنياي پست او را از عالم بالا جدا مي‏كند و پيوندش با خالق جهان فراموش مي‏شود.
دنياي مذموم، دنياي ممدوح
دنيايي كه مذمت شده است جهان وارونه است؛ جهان وارونه در درون انسان‏هاست و يك حقيقت عيني و خارجي نيست. فرصت حيات اين دنيايي، هم مي‏تواند وقف تحريف چهره جهان در درون انسان گردد و هم مي‏تواند به مهلتي براي دريافت حقيقت جهان و اطلاع از باطن آن بدل شود. از همين رو دنيا به معناي حيات اين جهاني نه مذموم است و نه ممدوح.
دنيايي كه به محيط پيرامون ما اطلاق مي‏شود، مطلوب و محبوب است؛ چرا كه مسجد دوستان خدا و مصلاي فرشتگان است و اولياء خداوند در آن به تجارب پرسود خود مي‏پردازند:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غني لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء اللَّه و مصلي ملائكة اللَّه و مهبط وحي اللَّه و متجر اولياء اللَّه؛[۱۱]
دنيا خانه راستي است براي كسي كه آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستي است آن را كه شناختش و باور داشت و خانه بي‏نيازي است براي كسي كه از آن توشه اندوخت و خانه پند است براي آن كه از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او و فرود آمدگاه وحي خدا و محل تجارت دوستان او.
دنيايي كه در برابر آخرت است نيز براي بندگان متقي خدا مغتنم و مبارك است:
و اعلموا عباداللَّه ان المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا و آجل الاخرة فشاركو اهل الدنيا في دنيا هم و لم يشاركوهم اهل الدنيا آخرتهم. سكنوا الدنيا بافضل ما سكنت، واكلوها بافضل ما أكلت فحظوا من الدنيا بما حظي به المترفون و أخذوا منها ما اخذه الجبائرة المتكبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذة زهد الدنيا في دنياهم و تيقنوا انهم جيران اللَّه غداً في آخرتهم، لا ترد لهم دعوة و لا ينقص لهم نصيب من لذة؛[۱۲]
و بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزكاران بهره دنياي گذرا و آخرت ديرپا را بردند. با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، و مردم دنيا در آخرت آنان شركت نداشتند در دنيا به بهترين زيستي زيستند و نعمت دنيا را خوردند، بهترين خوردن پس از دنيا چون نازپروردگان نصيب بردند، و سودايي كه سودشان دهد، در دنيا طعم لذت زهد چشيدند يقين كردند كه فردا در آخرت همسايه خدا هستند. دعايشان قبول شود و بهره‏شان از لذت كاهش نيابد.
اگر دنياي كسي اين گونه باشد مذموم نيست چرا كه دنيا به خودي خود مذموم نيست. كافي است بداني كه دنيا گذران است و در هنگام مرگ جهان را وا مي‏گذاريم و نيز دنيايي كه درون خود ساخته‏ايم نابود مي‏شود. نيكي و بدي دنيا به عمل ما بستگي دارد براي آن كه عمل خويش را اصلاح كنيم بايد به ناپايداري دنيا توجه كنيم:
الدنيا دار ممر الي دار مقر و الناس فيها رجلان: رجل باع فيها نفسه فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها؛[۱۳]
دنيا سرايي است كه از آن گذر كنند به سوي خانه‏اي كه در آن بمانند و مردم در آن دو گونه‏اند: يكي آن كه خود را فروخت وخويش را به تباهي انداخت و ديگري آن كه خود را خريد و آزاد ساخت.
جهان پيرامون، انسان را به سوي خود مي‏كشد تا پاسخ گوي گرايش‏هاي او شود:
زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القنطير المقنطرة من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعم و الحرث ذلك متع الحيوة الدينا؛[۱۴]
دوستي خواستني‏هاي گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاي نشان‏دار و دام‏ها و كشتزارها براي مردم آراسته شده ليكن اين جمله مايه تمتع زندگي دنياست.
هر كس به سوي اين جهان مي‏رود خسارت نمي‏بيند، فقط در صورتي خسارت زده مي‏شود كه از آن براي حيات زودگذر خويش برداشت كند از ظاهر آن نگذرد و از باطن آن بي خبر باشد، پيوند آن را با خالقش نبيند و در آيات آن انديشه نكند. براي چنين انساني، دنيا بازي است و از آن براي آخرت بهره‏اي نيست:
انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولد؛[۱۵]
بدانيد كه زندگي دنيا در حقيقت بازي و سرگرمي و آرايش و فخر فروشي شما به يكديگر و فزوني جويي در اموال و فرزندان است.
جاذبه‏هاي دنيا نيروهاي ما را متوجه خود مي‏كند تا بكوشيم عطش خواسته هايمان را بنشانيم. اگر خواسته ما درك لذات اين جهاني باشد از دنيا چيزي را بر مي‏داريم كه اين زندگي را لذت بخش كند؛ ولي اگر به لذاتي چشم داشته باشيم كه اين جهان ظرف رسيدن به آنها نيست، از دنيا براي آخرت برداشت خواهيم كرد. آن كس كه به دنيا (زندگي اين جهان) قانع مي‏شود ديگر نيازي به آخرت ندارد؛ به همين دليل آخرت را امري بي‏ارزش و يا موهوم مي‏پندارد و آن را مي‏دهد تا دنيا را بگيرد:
اولئك الذين اشتروا والحيوة الدنيا بالاخرة فلا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينصرون؛[۱۶]
همين كسانندكه زندگي دنيا را به بهاي جهان ديگر خريدند؛ پس نه عذاب آنان سبك گردد و نه ايشان ياري شوند.
زدودن محبت دنيا
اكنون مي‏دانيم دنيا دو گونه است: دنياي مذموم و دنياي ممدوح و نيز مي‏دانيم كه جهان پيرامون ما مخلوق خداست و مخلوق او بهترين آفريده است كه نيكي و زيبايي وصف اوست و همه اجزاء آن آيه خداست. پس نتيجه مي‏گيريم چنين جهاني مذموم نيست و نمي‏تواند مذموم باشد؛ آن چه مذموم است نسبتي است كه ما با آن برقرار مي‏كنيم و و آن را كشتزار زندگي گذران خويش مي‏گيريم نه آن چنان كه حاملان وحي آموختند كه الدنيا مزرع الاخرة اگر مي‏خواهيم محبت دنياي مذموم ما را نربايد، بايد بدانيم كه اين جا خانه ما نيست و اين گاه زمانه ما نيست وطن ما جايي است كه آن را نام نيست و زمانه ما بسي درازتر از حيات گذران ماست:
ايها الناس انما الدنيا دار مجاز والاخرة دار قرار فخذوا من ممركم لمقركم… و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم؛[۱۷]
مردم !همانا دنيا خانه‏اي است رهگذر و آخرت سرايي است پايدار، پس از گذرگاه خود توشه برداريد براي جايي كه در آن پايداريد… دلهاتان را از دنيا بيرون كنيد پيش از آن كه تن‏هاتان از آن بيرون رود. در دنيا آزمايش مي‏شويد، ولي براي جز آن آفريده شديد.
فريبندگي دنيا
دنيا (جهان پيرامون) را همچون مزرعه‏اي براي آخرت ديدن و در آن تدبر كردن و به خدا رسيدن نيازمند هوشياري است؛ زيرا روي آوردن ما به دنيا براي ارضاء گرايش‏هاي متنوعي است. تزاحم اين گرايش‏ها، رابطه با دنيا را دشوار مي‏كند. همسر و فرزند و اموال و زينت‏ها عوامل ارضاء خواسته‏هاي غريزي انسان هستند و هر مؤمن دل آگاهي براي گذر از اين جهان نيازمند آنهاست و هر فاسق غفلت زده‏اي نيز خواسته‏هاي غريزي خود را با اين‏ها برطرف مي‏كند. همه ناگزير از نزديك شدن به اين امور هستند و همه در خطرند كه غافل شوند و گمان كنند كه زندگي همين است و لذت‏هاي عالم در ارضاء همين خواهش‏ها خلاصه مي‏شود. كسي كه خواهان گريختن از اين خطر است بايد هوشيار و از فريب‏كاري دنيا بيمناك باشد: و ما الحيوة الدنيا الا متع الغرور[۱۸] و بداند كه فرصت التذاذهاي حيواني تمام مي‏شود و حياتي ديگر آغاز خواهد شد و جزاي عمل نيك و بد ديده خواهد شد:
يا ايها الناس ان وعد اللَّه حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا؛[۱۹]
اي مردم! البته وعده خدا قيامت حق است پس مبادا كه زندگاني دنيا شما را مغرور سازد.
اميرالمؤمنين(ع) فريبندگي دنيا را اين گونه وصف فرمودند:
مثل الدنيا كمثل الحية لين مسها و السم الناقع في جوفها، يهوي اليها الغر الجاهل و يحذرها ذو اللب العاقل؛[۲۰]
دنيا همانند مار است پوستش نرم و درون آن زهر كشنده است فريب خورده نادان به سوي آن مي‏رود و خردمند دور انديش است و از آن دوري مي‏گزيند.
كساني كه در آتش عذاب مي‏سوزند فريب اين مار خوش ظاهر را خورده و از حيات آخرت غافل شده‏اند به ظاهر جهان بسنده كرده در باطن آن خدا را نديده‏اند و آيات الهي را در صفحات اين جهان به ريشخند گرفته‏اند:
ذلكم بانكم اتخذكم ءايت اللَّه هزوا و غرتكم الحيوة الدنيا فاليوم لا يخرجون منها و لا يستعتبون؛[۲۱]
اين عذاب براي شما كيفر آن است كه به آيات خدا تمسخر كرديد و مغرور زندگاني دنيا شديد، پس امروز كافران از آتش دوزخ هيچ رهايي ندارند و هيچ عذر و توبه ايشان پذيرفته نمي‏شود.
فريبكاري دنيا به اشكال گوناگون صورت مي‏پذيرد. فريب‏هايي كه انسان مي‏خورد هر يك ريشه در گرايشي از گرايش‏هاي او دارد و در ضمن يكي از روابط او رخ مي‏دهد. انسان فريب اموال دنيا را مي‏خورد زيرا آن را وسيله‏اي براي ارضاء شهوات و ابزاري براي بسط آزادي عمل مي‏داند. اين دو گرايش طبيعي چون از حدود خود عبور كنند مانع كمال مي‏شوند و انسان را در محبت دنيا غرقه مي‏كنند. رابطه انسان با اموال، از جمله روابط او با محيط طبيعي و محيط انساني است؛ زيرا اموال اعم از املاك و باغات و مصنوعات بشري مانند خانه و مركب و… است بنابراين بحث از محبت اموال را قبل از پرداختن به مباحث اختصاصي رابطه با محيط انساني مطر ح مي‏كنيم.
محبت مال
مال و ثروت، امكان برآوردن نيازهاي غريزي را فراهم مي‏كند. برآوردن نيازهاي غريزي چنان كه در مبحث رابطه با خود مطرح شد در حد اعتدال لازم و پسنديده است. با توجه به اين دو مطلب، همه انسان‏ها ناگزيرند كسب مال كنند. خطر نيز از همين جا آغاز مي‏شود زيرا اگر موفقيتي در به دست آوردن مال به دست نيايد فقر و تندگستي پيش مي‏آيد و كادالفقر أن يكون كفرا[۲۲] و اگر موفقيتي به دست آيد و در نتيجه تحصيل مال لذات گوناگون غريزي امكان‏پذير شود زياده روي در التذاذ ممكن است به غفلت و اشتياق به كسب مال بيشتر بدل شود. آن گاه قلب انسان در اشغال محبتي جز محبت خدا در مي‏آيد و توان و زمان زندگي او صرف تلاش براي كسب مال و درك لذات خواهد شد. خطر از آن روست كه يك هدف ميانجي، به هدف اصيل بدل شود. كسب مال به عنوان وسيله‏اي براي زندگي سالم، هدف ميانجي مناسبي است كه صاحب مال را قادر مي‏سازد به طاعت و عبادت بپردازد؛ ولي اگر كسي آن را هدف اصيل و غايي زندگي قرار دهد به كار اصلي خود كه طاعت و عبادت خداست نمي‏رسد و به كمال غايي خويش نايل نمي‏شود:
يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر اللَّه و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون؛[۲۳]
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد زنهار اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند.
مال و ثروت به خودي خود نه خوب است و نه بد. آن چه مذموم است تعلق قلبي انسان به آنهاست. قلب انسان تا در تصرف محبت‏هاي غفلت زا نيست، انسان را به سوي خدا حركت مي‏دهد و عمل او را براي رسيدن به كمال راهبري مي‏كند؛ ولي اشغال قلب به وسيله محبتي غير از محبت خدا همت انسان را متوجه محبوب‏هاي دروغين مي‏سازد. بنابراين ثروت و حتي تحصيل آن ارزش اخلاقي مثبت و منفي ندارد و ارزش اخلاقي آنها وابسته‏به جهت‏گيري انسان به هنگام ثروتمندي يا زمان تحصيل ثروت است. اگر تحصيل ثروت براي فراهم كردن امكان انفاق و دستگيري از محرومان و يا براي توانا ساختن جامعه اسلامي در برابر جوامع ديگر باشد، جهت‏گيري الهي دارد. پيامبر كرم فرمودند:
يجاء بصاحب الدنيا الذي اطاع الله فيها و ماله بين يديه، كلما تكفا به الصراط قاله ماله: امض أديت حق اللَّه في. ثم يجاء بصاحب الدنيا الذي لم يطع اللَّه فيها و ماله بين كتفيه، كلما تكفا به الصراط قال ماله: و يلك الا اديت حق اللَّه في فما يزال كذلك حتي يدعو بالثبور و الويل؛[۲۴]
فرد دنياداري كه در دنيا خدا را فرمان برده است آورده مي‏شود در حالي كه ثروت او در برابر اوست همين كه در مقابل صراط قرار گيرد ثروتش خطاب به او مي‏گويد: گذر كن چرا كه حق خدا را درباره من ادا كردي سپس دنيا داري كه خدا را فرمان نبرده است آورده مي‏شود در حالي كه ثروتش نزد اوست. چون در برابر صراط واقع شود ثروتش به او گويد: واي بر تو كه حق خدا را درباره من ادا نكردي و پيوسته اين گونه است تا آن كه به عذاب و هلاك خوانند.
اما بايد توجه داشت كه ظرفيت‏هاي انسان‏ها متفاوت است و بسا كساني كه در آغاز نيت الهي دارند، ولي پس از رسيدن به ثروت طغيان مي‏كنند و از ثروت خود در راه خدا بهره نمي‏گيرند و يا حتي در مسير تحصيل مال از هدف اصلي غافل شده و قلب آنان آكنده از محبت ثروت مي‏گردد. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است:
ان الدنيا و الدار هم هلكان من كان قبلكم و هما مهلكاكم؛[۲۵]
همانا دينار و در هم پيشينيان را هلاك كردند و هلاك كننده شما نيز مي‏باشد.
و نيز فرموده‏اند:
لكل امة عجل و عجل هذه الامة الدينار و الدارهم؛[۲۶]
هر امتي عجل و خاتمه‏اي دارد و عجل اين امت دينار و درهم است.
به بيان ديگر، گويي كار امتي كه به درهم و دينار مبتلا شود تمام است. توجه كردن به امكان غفلت زدايي تحصيل ثروت و جمع مال اقدامي پيش گيرانه است. هر كس بايد ظرفيت و توانايي خود را بسنجد و اگر خود را در برابر فريب دنيا مقاوم نمي‏بيند از جمع مال و ثروت دوري كند. كسي كه در جمع مال سودي براي رسيدن به هدف اصلي زندگي مي‏بيند و در خود توان پرهيز از محبت مال را نيز مي‏يابد، مي‏تواند با ثروت خود راه آخرت خويش را هموار كند؛ چرا كه مال و ثروت براي او مبارك و موجب سعادت دنيا و آخرت خواهد بود؛ مشروط بر آن كه بتوانداندوخته خود را به آخرت منتقل كند. رسول اللَّه مي‏فرمايد:
اخلاء ابن آدم ثلاثة: واحد يتبعه الي قبض روحه، و الثاني الي قبره و الثالث الي محشره فالذي يتبعه الي قبض روحه فماله، و الذي يتبعه الي قبره فاهله، و الذي يتبعه الي محشره فعمله؛[۲۷]
دوستان آدمي‏زاد سه چيزند: يكي او را تا هنگام قبض روح همراهي مي‏كند و ديگري تا قبر و سومي تا محشر او را همراهي مي‏كند. آن دوست كه تا قبض روح همراه است مال اوست و آن چه تا قبرش همراهيش مي‏كند خانواده اويند و آن چه كه تا محشر با اوست عمل او مي‏باشد.
پيامبر در اين روايت مي‏فرمايند: مال را نه تنها تا آخرت نمي‏توان همراه برد بلكه تا قبر انسان هم با او همراه نيست. پس چگونه مي‏توان مال را به آخرت منتقل كرد؟ چاره را از روايتي ديگر در خواهيم يافت: مردي از پيامبر پرسيد براي چه مرگ را خوش نمي‏دارم؟ فرمود: آيا ثروتي داري؟ پاسخ داد: آري اي پيامبر، فرمودند: اموالت را پيش فرست زيرا قلب مؤمن همراه مال اوست اگر آن را زودتر پيش فرستاد خوش دارد كه به آن ملحق شود و اگر آن را در پس خود نگاه دارد رو به عقب همراه او خواهد بود.[۲۸]
اين روايت بسيار آموزنده است. درس‏هاي اين روايت را مي‏توان اين گونه خلاصه كرد:
۱ – مال قلب را اشغال مي‏كند، حتي قلب مؤمن را.
۲ – مال انسان را از مرگ گريزان مي‏كند در حالي كه مي‏دانيم اقبال به مرگ و ياد آن قلب را جلا مي‏دهد و انسان را هوشيار مي‏سازد گريز از مرگ غفلت زاست.
۳ – مال و ثروت را مي‏تون به عالم ديگر منتقل كرد. درباره درس سوم اين سؤال مطرح مي‏شود كه آيا اين سخن با روايتي كه قبلا ذكر شد در تنافي نيست؟ به نظر مي‏رسد توجه به اين روايت و قسمت پاياني روايت قبل، مشكل را حل كند. مال را مي‏توان به دنياي ديگر منتقل كرد، مشروط بر آن كه آن را تبديل كنيم. همان طور كه پول رايج ممالك با يكديگر متفاوت است و براي رفتن به كشوري ديگر بايد پول خود رابه پول رايج آن كشور تبديل نمود پول رايج ملك و ملكوت نيز يكسان نيست. براي سفر آخرت بايد پول رايج دنيا را به صرافي عمل برد و آن را به عمل صالح تبديل كرد.
بنابراين آن چه مهم است فراهم آوردن توشه آخرت است. اگر اين توشه را بتوان با مال دنيا تهيه كرد پس مال دنيا خير است و اگر نتوان چنين كرد مال دنيا زيان آور است. كسي كه مي‏تواند مال دنيا را به عمل صالح بدل كند، مي‏تواند با سرافرازي در پاسخ فرشتگان كارنامه عمل خويش را عرضه كند.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
اذا مات العبد قالت الملائكة، ما قدم؛[۲۹]
بنده چون بميرد فرشتگان مي‏پرسند: چه پيش فرستاد؟
آثار ثروت و محبت آن
آثار مال دوستي را مي‏توان در چند مورد برشمرد:
۱ – محبت مال مثل هر وابستگي ديگري به دنيا همه توجه و توان انسان را براي مقصدي بيهوده صرف مي‏كند. امام صادق(ع) فرمودند:
من تعلق قلبه بالدنيا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا يفني و أمل لا يدرك و رجاء لا ينال؛[۳۰]
كسي كه دلش به دنيا وابسته است، قلبش به سه چيز مبتلا مي‏شود: اندوهي بي‏زوال، آرزويي نايافتني و اميدي كه به آن نمي‏رسد.
۲ – محبت مال دل را دچار نفاق مي‏كند:
حب المال و الشرف ينبتان النقاق كما ينبت الماء البقل؛[۳۱]
دوستي مال و شرف نفاق را در دل مي‏روياند همان طور كه آب سبزي را.
۳ – محبت مال، انسان را به ذلت پذيري در برابر ديگران براي كسب مال مبتلا مي‏كند، در حالي كه عزت انسان در بي‏نيازي از مردم است.
عز المؤمن استغناءه عن الناس.[۳۲]
۴ – ابتلاء به حرام. ممكن است كسي كه رسيدن به مالي را از طريق حلال دشوار مي‏بيند، از شدت محبت به آن، چاره را در فعل حرام بيابد. نيز كسي كه ثروتمند است، با گشوده بودن راه التذاذ از راه حرام، ممكن است مبتلا به لذات حرام گردد:
المال مادة الشهوات.[۳۳]
۵ – از ميان رفتن اقبال و اشتياق به مرگ، چنان كه در روايت نبوي گذشت.
۶ – مال و ثروت اگر زياد گردد، ممكن است احساس بي‏نيازي از خدا را در دل‏هاي ناتوان بپرورد و موجب طغيان شود:
كلا ان الانسان ليطغي* ان رآه استغني؛[۳۴]
حقا كه انسان سركشي مي‏كند همين كه خود را بي‏نياز پندارد.
اميرالمؤمنين(ع) در شمار شگفتي‏هاي قلب انسان مي‏فرمايند:
القلب و ان افاد مالا اطغاه الغني؛[۳۵]
و اگر مالي به دست آرد توانگري وي را به سركشي وا دارد.
۷ – دارايي‏هاي انسان همه نعمت خداست و بر هر نعمتي شكري واجب است. شكر مال به صرف آن در مسير خداست. محبت اموال و دارايي‏ها اين كار را دشوار مي‏كند و ترك شكر انسان را به هلاكت مي‏اندازد: و لئن كفرتم ان عذابي لشديد.[۳۶]


[۱] . زمر، ۳۹.
[۲] . فرقان، ۲.
[۳] . سجده، ۷.
[۴] . طه، ۵۰.
[۵] . مؤمنون، ۱۴.
[۶] . بقره، ۱۱۵.
[۷] . فتح، ۲۸.
[۸] . رعد، ۳.
[۹] . فصلت، ۵۳.
[۱۰] . بقره، ۱۶۴.
[۱۱] . نهج‏البلاغه، قصار الحكم، ۱۳۱.
[۱۲] . نهج‏البلاغه، الكتاب، ۲۷.
[۱۳] . همان، قصار الحكم، ۱۳۳.
[۱۴] . آل عمران، ۱۴.
[۱۵] . حديد، ۲۰.
[۱۶] . بقره، ۸۶.
[۱۷] . نهج‏البلاغه، الخطبه، ۲۰۳.
[۱۸] . آل عمران، ۱۸۵.
[۱۹] . فاطر، ۵.
[۲۰] . نهج‏البلاغه، قصار الحكم، ۱۱۵.
[۲۱] . حاثيه، ۳۵.
[۲۲] . اصول كافي، ج ۲، ص ۳۰۷، حديث ۴.
[۲۳] . منافقون، ۹.
[۲۴] . المحجة البيضاء، ج ۶، ص ۴۲.
[۲۵] . اصول كافي، ج ۲، باب حب الدنيا.
[۲۶] . همان.
[۲۷] . المحجة البيضاء، ج ۶، ص ۴۲.
[۲۸] . همان، ص ۴۲.
[۲۹] . همان، ص ۴۳.
[۳۰] . اصول كافي، ج ۲، كتاب الايمان و الكفر، باب حب الدنيا حديث ۱۷.
[۳۱] . المحجة البيضاء، ج ۶، ص ۴۰ – ۴۱.
[۳۲] . بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۱۵۴.
[۳۳] . نهج‏البلاغه، قصار الحكم.
[۳۴] . علق، ۷ – ۶.
[۳۵] . نهج‏البلاغه، قصارالحكم، ۱۰۸.
[۳۶] . ابراهيم، ۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *