سياست اسلام، سياست خاصي است و اختلاف اساسي اسلام با فلسفه سياسي غرب در مساله وحدت دين و سياست در اسلام، آشكار مي شود. در نظام سياسي اسلام، اخلاق نه تنها از سياست جدا نيست، بلكه سياست اسلامي بر فلسفه اخلاق استوار است.
سياست در ايدئولوژي غرب براي كسب قدرت است تجمع همه قدرتهانيز در يك شخص، قدرت دادگري و انصاف را از او مي ستاند به قول:«لرداكتون » مورخ انگليسي:
«قدرت فاسد كننده است و قدرت مطلق، فساد مطلق مي آورد، خودكامگان تاريخ كه همه اموال، همه قدرتها و همه امور را در اختيار داشتند، مجالي براي عدالت براي آنها باقي نمانده بود، هرچه را مي كردند، در ملك خودمي كردند نه در ملك ديگري و مگر تصرف در ملك خود خلاف عدالت است؟»[۱].
يا به گفته «بيسمارك » «حق در لوله تانگ است »[۲].
بدين ترتيب قدرت هم ذاتا خبيث و ناپاك معرفي شده است.
ولي در مكتب اسلام، سياست براي كسب قدرت نيست، بلكه قدرت وسيله اي است براي احقاق حق و گسترش دادگري و از بين بردن ظلم و فساد، هدف خدمت به مردم و آشنا ساختن آنها با فضائل و كمالات انساني است و لذا هيچ وقت مرد سياست در اسلام، در معرض اين خطرقرار نمي گيرد كه به شر روي آورد و خويشتن را به گناه وپليديها آلوده سازد.
سياستمدار اسلامي، مي تواند با حفظ تقوي و فضائل انساني درامور سياسي مداخله كند و حتي در آن صورت تقوي و پاكيش بيشترارزش پيدا مي كند و البته داشتن چنين اخلاقي به سياست اسلامي كمك مي نمايد تا به هدف نهائي نزديك شود زيرا هدف از آن،ترويج فضائل اخلاقي است و چون هدف سياست اسلامي آن است كه درجامعه مكارم اخلاق و فضائل انساني را به كمال نهائيش برساند وافراد جامعه را از عاليترين صفات انساني برخوردار سازد. از اين رو سياستمداران اسلامي با مراعات مقررات اخلاقي عملا بالاترين احترام را به اخلاق مي گذارند.
سياستمدار مسلمان، طبق وظيفه ديني مكلف است تعاليم اخلاقي رادر اعمال خود بكار بندد و در اخلاق و رفتار، نمونه فضائل عالي انساني باشد. سياست اسلامي، حفظ شرف و عزت نفس وشرافت روح را از وظائف قطعي سياستمدار شناخته و به هيچ سياستمداري اجازه نداده است كه باعث ذلت و خواري خود شود و به حقارت و فرومايگي تن دردهد و براي جلب منافع مادي شرف انساني خود را پايمال نمايد. امام صادق(ع) فرمود:
«خداوند كارهاي شخص مؤمن را به خودش واگذار نموده تا آن طوري كه ميل دارد، عمل نمايد ولي به وي اجازه نداده است كه خود را ذليل نمايد و موجبات پستي و خواري خويش را فراهم آورد». [۳]
سياستمدار مسلمان، مكر و فريب، دروغ و اغفال، خدعه و تدليس وريا و تزوير و ساير رذائل اخلاقي را از عيوب اخلاقي مي داند ونفعي كه از اين راهها عايد شخص مي گردد، ناپاك و پليد مي خواند.
در سياست اسلامي، هدف وسيله را توجيه نمي كند و براي وصول به هدف هر نوع وسيله را مجاز نمي داند، زيرا در يك نظام ارزشي، نه تنها هدفها ارزش دارند، بلكه انتخاب وسيله ها نيز داراي ارزش اند.
به عبارت ديگر؛ سؤال اين كه: «هدف وسيله را مباح مي كند يانه؟» سئوالي نيست كه بتوان جدا و بيرون از اعتبارات يك مكتب بدان پاسخ گفت، مكتب ها ممكن است انديشه هاي متفاوت درباره آن داشته باشند، ممكن است در مكتبي انتخاب وسيله براي رسيدن به هدف مجاز شمرده شود ولي در مكتب ديگر نه.
اسلام از مكاتبي است كه خود معين مي كند براي وصول به هدف چه وسائلي را مي پسندد و كدام را مجاز نمي شمارد در نظام اسلام،معقول نيست روش هائي براي تامين هدف برگزيده شود و با آن اهدافي كه اسلام در نظر دارد، تناقض داشته باشد. مثلا اسلام كه تقوا، طهارت نفس، عدالت، پرهيز از دروغ و مكر و فريب و… رادر صدر اهداف خود قرار داده، معقول نيست در عين حال، هر روشي را براي رسيدن به اين اهداف تجويز كند زيرا در اين صورت به تناقض اساسي گرفتار مي آيد. به اين معني كه نمي توان هم از مردم دوستي دم زد و هم همين مردم را كه رفاه و آزادي شان مورد نظراست، به انواع قتل و شكنجه و فريب و تحميق گرفتاركرد.
سياست اسلام، مبتني بر اصول و ارزشهاي اخلاقي است و لذا موسس و بنيانگذار اسلام خود عملا در همه حال نمونه فضائل اخلاقي بود و او هرگز در دوران رسالت خود بر خلاف شرف انساني و اصول اخلاقي قدمي برنداشت، مردم را اغفال نكرد و وعده دروغ به مردم نداد، حق و فضيلت را هيچ وقت ناديده نگرفت و از راه گول زدن وانواع حقه بازيها و دغل كاريها كه عادت سياستمداران منفور تاريخ است، هدف خود را پيش نبرد او هرگز به مصلحت رنگ عوض نكرد و بر خلاف عقيده و ايمانش سخن نگفت.
سياست و رعايت شرف انساني
در مسير زندگي پيامبر اسلام(ص) موارد زيادي پيش آمد كه به كاربستن تعاليم اسلام و عمل به وظائف اخلاقي مستلزم ضرر و در تزاحم با منافعش بود، ولي او ضرر را تحمل كرد و از منفعت چشم پوشيد. به عنوان نمونه، رسول اكرم(ص) در سالهاي قبل از هجرت از فرصت اجتماعات قبائل و عشائر عرب كه به مكه مي آمدند، استفاده مي نمود و با هرگروهي جداگانه در محل سكونتشان درباره رسالت خود گفتگو مي كرد.
در يكي از سالها موقعي كه جمعيت در سرزمين منا متراكم بود، پيامبر(ص) دعوت خود را آغاز نمود، ابتداء به طرف خيمه هاي «بني كلب » و سپس به جانب «بني حنيفه » رفت و پيام خود را به آنان ابلاغ كرد و آنان را به اسلام دعوت نمود ولي آنها نپذيرفتند و جواب رد دادند. پس از آن به سوي منازل بني عامر رفت و اسلام را به آنها عرضه كرد، يكي از بزرگان آن قبيله به نام «بيحره » متوجه قيافه جذاب و آهنگ گرم و نافذرسول اكرم(ص) شد و گفت: اگر مي توانستم اين جوانمرد را از قريش جدا كنم و به اختيار خود درآورم با قدرت نيروي او تمام عرب راقبضه مي كردم و آنها را مطيع خود مي ساختم سپس رو به آن حضرت كرد و گفت: «اگر امروز با شما به امر نبوت بيعت كرديم و ازآن پس خداوند موجبات پيروزي تو را بر مخالفان فراهم آورد، آيازمام امور، بعد از شما براي ما خواهد بود؟ در پاسخ با صراحت وصداقت فرمود: «اختيار امر بعد از من براي خداوند است و آن رادر موردي كه بخواهد، قرار خواهد داد».
«بيحره » گفت: «آيا امروز به ياري شما برخيزيم و گلوهاي خودرا هدف سلاحهاي عرب قرار دهيم و پس از آن كه پيروز شديد،زمامداري امور براي ديگران باشد؟ ما را به كار تو نيازي نيست » و از دعوت آن حضرت سر باز زد[۴].
هرگاه سياست پيامبر براي اين بود كه هرطوري شده به قدرت برسد،قبيله بني عامر كه از قلب پيامبر آگاه نبودند و نمي دانستند امربعد از رسول خدا(ص) در اختيار خداست، آن روز با پيشنهاد قبيله بني عامر موافقت مي كرد و آنان را به آينده اميدوار مي ساخت ولي پيامبر اين كار را نكرد و وعده دروغ به آنان نداد.
او در عين اين كه مرد سياست و جنگ و قدرت بود، معنويت وپارسائي و محبت در سيماي او نمايان تر بود كشمكشهاي مداوم نظامي و سياسي كه زندگي او را در خود غرق كرده بود، مانع از آن نبودكه مردم در چهره او آرامش و صفائي را ببينند كه از يك پيامبر انتظارداشتند.
او بنيانگذار يك سازمان سياسي بامشخصات كاملا تازه اي بود كه ازمتن اسلام برمي خاست او با تاسيس چنين سياستي توانست سيستمهاي سياسي متداول آن عصر را براندازد.
پيامبر در زمان حكومت «شاه » يا «قيصر» يا«امپراطور» كه همواره در تاريخ مظهر قساوت و خشونت واستبداد و بي رحمي بوده اند «سياست » خويش را بر آزادي،برابري، برادري، عدالت اجتماعي، خيرخواهي و خدمت به مردم وراهنمائي بنياد نهاد و به افراد حق داد كه در برابر او از نظرخود دفاع كنند و در اين كار كمترين احساس خطري از جانب اونكنند.


[۱] . دانش و ارزش، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.
[۲] . همان كتاب ص ۳۰.
[۳] . «ان الله فوض الي المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه »، وسائل الشيعه، ج ۱۱، ص ۴۲۴، باب ۱۲ كراهه التعرض للذل.
[۴] . سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۴۲۴ .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *