مقدمه
سايت «سكولاريسم براي ايران»، يك سلسله شبهاتي تحت عنوان «تناقضات علمي قرآن» مطرح كرده كه با واقعيات قرآني تطابق ندارد. در اين مقال به چهار مورد از اين شبهات جواب داده شد و آن اين كه: رسالت قرآن شريف،‌گياه شناسي،‌زمين شناسي،‌كيهان شناسي و فيزيك و ژئوفيزيك نيست. رسالت قرآن، انسان سازي، هدايت و شفاي انسانها است.[۱]
از اين جهت نبايد از علوم جديد و علوم بشري، انتظار داشت كه به تمام خبرهاي قرآني، چه مرئي و چه نامرئي دسترسي پيدا كند. علوم جديد در جهت كشف فيزيك و امور تجربي و حسي است نه امور نامرئي و غيبي، از اين روي، كشف ودست يافتن به شبهاب هايي كه همانند تير به سوي شياطين و جنيان پرتاب مي شوند و يا كشف و دست يافتن به ستون هاي نامرئي آسمان و يا ريشتر زلزلة قيامت، مشكل و يا ناممكن است. در مورد غروب و طلوع خورشيد هم بايد گفت: در قرآن شريف نيامده است كه خورشيد در بركه اي گل آلود غروب مي كند، بلكه در قرآن شريف،‌زبان حال و احساس ذوالقرنين را كه در هنگام غروب آفتاب، بر ساحل دريا نشسته بود و غروب خورشيد را در آب تماشا مي كرد، احساس كرد كه خورشيد دارد در بركه اي گل آلود غروب مي كند، نه آنكه واقعاً خورشيد در بركه اي گل‎آلود، غروب كرد، از اين جهت كژ انديشي عدّه اي كه خواستند با تكلف،‌حتي فرمول بمب اتم را از قرآن شريف به دست آورند، قابل قبول نيست و اين با مباني و منابع ديني هم خواني ندارد، همان طوري كه تنگ نظري و سنگ فكري نيز محكوم است؟[۲]
۱. جواب شبهة اول:
در قرآن شريف آمده: خورشيد در بركه اي گل آلود غروب مي كند. علوم جديد چگونه مي تواند آن را اثبات كند؟ آيا به نظر نمي رسد علوم جديد در اين راستا در ضلالت مبين است؟ در عرصة تحقيق و پژوهش، به تكلف گويي تن داد و نه، به تكلف گويي دست زد، در مورد علوم قرآن نيز مسئله چنين است. آن چه در مورد آية مورد شبهه (كهف: ۱۸ / ۸۹ ـ ۹۰) ، قابل بيان است، اين است كه: اين دو آيه، در صدد بيان زبان حال يك فرد است آن هم در يك فضاي خاص، و قصه از اين قرار است كه: ذوالقرنين طي يك سفر،‌به نقطه اي از ساحل درياي اژه، نزديك شهر ازمير رسيد. در آن جا احساس كرد دريا، صورت چشمه اي به خود گرفته است و آب نيز از گل و لاي ساحل تيره رنگ به نظر مي رسد. به طور طبيعي، در حوالي غروب نيز، اگر كسي در ساحل به تماشاي خورشيد بنشيند، احساس خواهد كرد كه خورشيد، چنان است كه انگار دارد در آب غروب مي كند. يعني در آب به تماشاي خورشيد بنشيند، احساس مي كند كه خورشيد دارد در آب غروب مي كند. قرآن شريف از اين حالت، به زبان حال «وجدها تغرب في عين حمئة» تعبير مي كند. يعني به علت كرويت زمين، هر كس هنگام غروب، در ساحل دريا به تماشاي خورشيد بنشيند، احساس خواهد كرد كه خورشيد آرام آرام، در سينة دريا فرود مي آيد.
همان طوري كه بيان شد، اين دو آيه در صدد بيان طلوع و غروب واقعي خورشيد نيستند. طلوع و غروب خورشيد، بحث تخصصي و كارشناسي خاص خود را طلب مي كند كه در جاي ديگر بايد دنبال شود.
قرآن شريف در آيات ديگر به خورشيد و حركت هاي آن سوگند ياد مي كند و آن را از نشانه هاي الهي مي داند.[۳]
خورشيد، ستاره اي است كه هر انساني مي تواند طلوع و غروب آن را هر روز شاهد باشد. انسان ها تا قرن ها فكر مي كردند كه خورشيد به دور زمين مي چرخد. هيئت پيچيدة بطليموس نيز بر همين اساس پايه گذاري شده بود كه زمين مركز جهان است. ولي عقيدة اخترشناسان (حتي كپلر، كوپرنيك و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت ايستاده است. اما در اعصار جديد روشن شد كه خورشيد داراي چندين حركت است. حركت وضعي، حركت انتقالي و… كه در اين مقال مجال بحث آن نيست.[۴]
آن چه به اختصار قابل بيان است اين است كه:
اولاً‌ اين دو آيه، در صدد بيان طلوع و غروب واقعي خورشيد نيستند، و نمي خواهد بگويد: واقعاً قرص خورشيد، در بركه اي گل آلود، غروب كرد و خورشيد در باتلاق هاي آن گير كرد، تا به دنبال آن بحث شود كه آيا علوم جديد مي تواند آن را درك كند يا خير؛‌بلكه آيه در صدد بيان يك زبان حال، در يك فضا و زمان خاص است كه صرفاً‌بيان يك احساس است كه در يك زمان و حالت خاص به فرد خاص دست داده است. در ثاني بايد گفت: علوم جديد و علوم تجربي، علومي گام به گام است و هميشه با آزمون و خطا سروكار دارد كه در اين صورت علوم بشري و علوم جديد، در برابر علوم قرآني، همانند طفلي است كه راه رفتن گام به گام را تمرين مي كند و لذا اگر علوم جديد در اين راستا، «در ضلالت مبين» نباشد، خيلي در توسعه نيست و خيلي نمي تواند در قضاوت ها دست و دل بازي نمايد. هر چند ممكن است با گذشت زمان، بر بخشي از بطون ولايه هاي قرآني دست بايد…؟
از اين حيث با دقت در معاني آيات ذكر شده و با مرور بر معاني آيات قبل و بعد، مسئله بر همگان روشن خواهد بود كما اين كه خداوند شهرها و دلها را تسليم ذوالقرنين گردانيده بود[۵] و به وي روشن دلي عطا نموده بود. و به
در علوم جديد، از شهاب باران شدن آسمان سخن مي گويند؛ قرآن شريف هم به شهاب هايي آسماني اشاره دارد كه جهت حفاظت از نعمت هاي آسماني و جلوگيري از استراق سمع، هم چون تيرهايي به سوي شياطين پرتاب مي شوند، آيا اين خبر قرآني، از نظر دانشمندان ستاره شناس قابل اثبات است؟
آن چه در اين راستا، به اختصار قابل بيان است اين است كه: قرآن شريف، در آيات فراوان به آفرينش ستارگان، از جمله به شهاب سنگ ها اشاره دارد، حتي به ستارگان نيز سوگند ياد مي كند. برخي از آيات كه به شهاب مبين و يا شهاب سنگ ها، اشاره دارند، عبارتند از: «ما در قرآن برج هايي قرار داديم؛ و آن را براي بينندگان آراستيم. و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم؛ مگر آن كس كه «استراق سمع مي كند ( و دزدانه گوش فرا دهد) كه شهاب مبين او را تعقيب مي كند (و مي راند)».[۶]
در جاي ديگر آمده است: «ما آسمان نزديك (= پايين) را با ستارگان آراستيم، تا آن را از هر شيطان خبيثي حفظ كنيم. آن ها نمي توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند، (و هرگاه چنين كنند) از هر سو مورد هدف قرار مي گيرند. آنها به شدت به عقب رانده مي شوند؛ و براي آنان مجازات دائم است. مگر آنها كه در لحظه اي كوتاه براي استراق سمع به آسمان نزديك شوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مي كند.»[۷]
هم چنين در سورة جن آمده است: «و اين كه، آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوي و تيرهاي شهاب يافتيم. و اين كه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمان ها مي نشينيم، اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابي را در كمين خود مي يابد.»[۸]
هم چنين آمده «ما آسمان پايين را با چراغ هاي فروزاني زينت بخشيديم و آنها (= شهاب ها) را تيرهايي براي شيطان قرار داديم، و براي آنها عذاب آتش فروزان فراهم ساختيم.»[۹]
«سوگند به آسمان و كوبندة شب. و تو چه مي داني كوبندة‌شب چيست؟ همان ستارة درخشان و شكافندة تاريكي هاست.»[۱۰]
با دقت در آيات فوق، به بخش عمدة ‌سؤال جواب داده مي شود. آن چه در اين مقال مجال بيان آن است، اين است كه به نظرات صاحب نظران و مفسران پرداخته شود. نظر صاحب نظران و مفسران بزرگ هم در اين جهت گونه گون است.
۱. برخي از مفسران، همانند صاحب تفسير مجمع البيان، مسئله استراق سمع جنيان و شياطين و به دنبال آن نگهبانان و شهاب باران شدن آنها را امري حقيقي مي دانند ولي مي گويند: ادراك و اطلاع بيشتر آن را به آينده واگذار مي كنيم و هم اكنون مسئله چندان بر ما روشن نيست.
۲. عدّه اي ديگر مي گويند: آسمان، شياطين، جنيان، شهاب سنگ و ها و … همه امر واقعي و دست يافتني است و اين از ظاهر آيات به دست مي آيد.
۳. جمعي ديگر، از جمله علامه طباطبايي در الميزان و طنطاوي در تفسير الجواهر، تعبيرات آيات فوق را تشبيه و كنايه دانسته و آن را از باب بيان سمبوليك گرفته و آن را با بياني گونه گون بيان داشته اند. به عنوان مثال،‌ آسمان را عالم ملكوت گرفته و بيشتر آن را به امور معنوي حمل كرده اند.[۱۱]
به هر تقدير، هر چند به طور صريح و روشن نمي توان وراد قضاوت شد: چون علم بشري محدود و جهان هستي و موجودات در آن، اعم از مريي و نامريي، نامحدود، تا جايي كه در روايات متعدد وارد شده كه: «الف الف عالم»[۱۲] يعني هزاران عالم در جهان هستي وجود دارد و در تعبيرات قرآني و روايي به هفت آسمان[۱۳] و هفت زمين نيز اشاره شده است.
به نظر مي رسد، در راستاي آيات فوق، نزديكترين و بهترين راه و روش، آن است كه ما به صراحت و متن آيات تمسك بجوييم و در عين حال پروندة آن را بر كشف، بر آيندگان باز بگذاريم.
صراحت متن قرآن شريف اين است كه:
۱. مراد از آسمان، آسمان ظاهر است. ۲. مراد از شهاب،‌شهاب سنگ هاي مادي و واقعي است كه به سوي شياطين و جنيان پرتاب و مشتعل مي شوند.[۱۴] ۳. شياطين و جنيان موجودات ذي شعور و واقعي هستند كه وجود خارجي دارند، هر چند نامريي و پنهان هستند. ۴. استراق سمع از ناحية‌شياطين و جنيان يك امر واقعي و كار هر روزة آنهاست. ۵. محافظان و نگهبانان آسماني، همانند فرشتگان هم، موجودات ذي شعور و مجرد هستند و صراحت قرآن و روايات گواه اين نكته است.
در روايات وارد شده كه: ابليس تا آسمان هفتم پيش مي رفت. وقتي حضرت عيسي متولد شد، سه طبقة‌آسمان به روي ابليس ملعون بسته شد و با تولد رسول اسلام، تمام آسمان هفت گانه به روي او بسته شد و به وسيلة ستاره ها تيرباران شد.[۱۵]
بنابراين هيچ امر غير واقعي و غير حقيقي، رمان گونه و خيالي و اسطوره اي در قرآن شريف وارد نشده است، تمام امور قرآني، چه مريي و چه غير مريي و چه معنوي و چه مادي، واقعي، حقيقي است و وجود خارجي دارد. پس در واقعي بودن و حقيقي بودن اين نكات قرآني شكي نيست. اما در اين كه بشريت امروز هم مي تواند به همة علوم قرآني دست يابد يا خير؟‌بحثي ديگر.
تازه اگر بشر با عقل و علم اندك خود،[۱۶] نتواند بر يك موجود نامريي و آسماني دست يابد، دليل بر عدم وجود و نبود نيست. چون طبق قاعدة عقلي و فلسفي، «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود» و همه چيز را بايد در «بقعة امكان» قرار داد.[۱۷]
به گفتة‌ مولانا:
ديدة حسي زبون آفتاب ديدة رباني جو و بياب[۱۸]
به عنوان مثال حضرت سليمان زبان حيوانات را مي خواند و باد و جنيان را در تسخير خود داشت.[۱۹] ديگران هم مي توانند جنيان را تسخير كنند و اگر نمي توانند بحث ديگري است.[۲۰] آن چه به طور خلاصه قابل بيان است اين است كه:
۱. هم شهاب سنگ هايي آسماني كه مورد نظر دانشمندان ستاره شناس است دست يافتني و واقعي است.
۲. هم شهاب سنگ هاي مورد نظر قرآن. چون علوم قرآني هم قابل حدس است و هم قابل حس و قابل باور. اما چه كساني مي توانند به آن دست يابند و چه زماني مي توان بر آن دست يافت،‌و يا اين كه با چه راهكاري مي توان آن را كشف كرد؟ بايد به گذشت زمان و اهل فن واگذار كرد. كما اين كه بسياري از علوم قرآني و علوم بشري با گذشت زمان رشد پيدا كرده اند. بلي اين بحث پرونده اش هم چنان باز است و لايه ها و بطون قرآن، سر جاي خود محفوظ، چون علوم بشري هم چون پول خرد است و تجارت با آن مشكل بايد منتظر زماني شد كه علم بشري بتواند به درك آن نايل آيد.
۳. كيهان شناسي چگونه مي تواند به ستون هاي نامريي آسمان دست يابد و از حفاظت آن به زمينيان خبر دهد؟
همان طوري كه بيان شد،‌علوم بشري، همانند كيهان شناسي،‌ در برابر علوم قرآني، همانند پول خردي هستند كه تجارت با آن يا ناممكن و يا بسيار سخت است. «ذلك مبلغهم من العلم»[۲۱] كيهان شناسي بيشتر با حس و حدس، سروكار دارد. دسترسي بر امور نامريي، هم چون ستون هاي نامريي آسمان،‌براي كيهان شناسي يا ناممكن است و يا بسيار سخت است. قرآن شريف مي فرمايد: آسمان هم چون خيمه اي بر زمين سايه افكنده و مانند سقفي بنا شده است و اين بخش از آسمان با آسماني كه محل ريزش باران است فرق دارد. آسمان اول محل نظام كيهاني و اختران ثابت و سياري است كه در مدارهاي رياضي، نه طبيعي،‌سير مي كنند؛ ولي آسمان دوم همان جو متراكم بالاي زمين است كه جايگاه ابرهاست.[۲۲]
در مورد زمين هم بايد گفت:‌قرارگاه بودن زمين،[۲۳] به معناي فراش و بستر ملايم براي زندگي است. و اين به معناي مقابل حركت نيست، كما اين كه فراش و مهار بودن آن با كرويت آن منافات ندارد. هم چنين كرويت زمين كه مطلب حسي و تجربي است با روش عقلي محض قابل نفي يا اثبات نيست. حركت زمين نيز همانند كرويت آن كه مطلبي حسي است، بايد با روش تجربي نفي يا اثبات شود نه از راه عقل محض، زيرا برهان عقلي درا مور جزيي خارجي راه ندارد….[۲۴]
در مورد محفوظ بودن سقف آسمان، نيز نظرات گونه گون است. علامه طباطبايي مي فرمايد: يعني آسمان از شياطين و دست برد آنها محفوظ است.[۲۵] كما اين كه در جاي ديگر آمده است «و به راستي، ما در آسمان كاخ هايي (كاخ ها و ساختمان هاي بلند آسماني) قرار داديم و آنها را براي تماشاگران (زمين و آسمان) آراستيم. و (هم) آنها را از هر شيطان رانده شده اي محفوظ داشتيم.»[۲۶]
هم چنين در مورد اين كه آيا مراد از آسمان و زمين، كل عالم مادي است يا خير؟ و اين كه مراد از آسمان و زمين، موجود مادي است يا شامل مجردات هم مي شود يا خير؟‌اختلاف نظر وجود دارد و در مورد آسمان مادي و معنوي، هر دو بحث هايي خاصي مطرح شده است كه در اين مقال، مجال بيان آن نيست.[۲۷]
به هر تقدير، حفظ به معناي ابقاء و نگه داشتن از نابودي است. حفظ نظام كيهاني،‌ به معناي نگه داشت آسمان و اجرام علوي از ريزش و سقوط و در نتيجه، هلاك اهل زمين و نابودي زمين. هم چنين، ستارگان در آسمان نگهبانان الهي هستند و در طرد شيطان نقش دارند، اما چه نقشي دارند براي ما چندان روشن نيست.[۲۸]
برخي گفته اند: مراد از آسمان، جو زمين است و اين جو به گونه اي ساخته شده است كه مانع ريزش سنگ هاي آسماني به زمين مي گردد. به گونه اي كه از نظر علمي اثبات شده است كه هماره زمين از سوي آسمان سنگ باران مي شود، اما اين سنگ چون به جو مي رسند (به علت سرعت و اصطكاك) به گاز تبديل مي شوند، لذا جو زمين محفوظ ناميده شده است. ولي به نظر مي رسد منظور از آسمان در اين آيه، دست كم اين جو نيست. آسمان سقفي است كه بر اين جهان محسوس كشيده شده است و اين جو يا محفوظ از نابودي است و يا محفوظ از سقوط و ريزش.[۲۹]
به هر حال، محفوظ بودن آسمان و آسمانيان، و محفوظ ماندن زمينيان از اجرام آسماني، يك امر بسيار مهمي است. اگر يكي از ستارگان به زمين بيفتد،‌چه اتفاقي مي افتد؟ اگر زمينيان احتمال بدهند، روزي يك از ستارگان به زمين فرو خواهد افتاد، چه خواهند كرد؟ اگر يك روز، نظم كيهاني به هم بريزد، چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ و اگر….
حال،‌ انسان ها، ‌بدون هيچ اتفاقي دارند زير سقف آسمان زندگي مي كنند. زير يك سقف بسيار مطمئن و محفوظ سقف بسيار مستحكم، اما با ستون هاي بسيار ظريف و نامريي. انسان ها هنوز ريز بين نشده اند. هنوز دنبال ديدني ها و حيات مي چرخند، از اين جهت باور كردن يك امر نامريي براي آنها سخت است.
به هر صورت بشريت دارد زير يك سقف محفوظ زندگي مي كند، و نام اين سقف را هر چه مي خواهيد بگذاريد، بگذاريد. اگر مي خواهيد بگوييد: آسمان جل، باز هم مانعي ندارد. سقف منزل را هم، ‌آسمان آن گويند و مانعي ندارد كه به هر سقفي، ‌آسمان گفته شود و شما زمين را منزل و آسمان را سقف محفوظ آن بدان.[۳۰]
۴. قرآن شريف از زلزله قيامت سخن به ميان آورده است، طوري كه سقف آسمان به واسطة‌ لرزش سنگين آن فرو مي ريزد و پديده هاي هولناكي رخ مي دهد… آيا علم زلزله نگاري و ژئوفيزيك مي تواند بر اين گونه از علوم قرآني دست يابد و يا در مورد آن پيش گويي نمايد؟ به عنوان مثال آيا مي تواند «ريشتر» زلزلة قيامت را پيش بيني و اندازه گيري نمايد؟
آن چه در اين راستا قابل بيان است اين است كه: هم زلزلة قيامت، هم چون قيامت يك امر حتمي و واقعي است و هم رخ دادهاي در آن، يك امر حتمي و يقيني است. قرآن شريف مي فرمايد: «هنگامي كه زمين به لرزش ويژة (خداوندي) لرزانيده شود.»[۳۱] يعني زلزله مي آيد، چه زلزله اي. هم زلزله مي آيد و هم خيلي سهمگين و سنگين است. اما در اين كه: چه زماني زلزلة قيامت به وقوع مي پيوندد و از چه كم و كيفي برخوردار است و آيا مراكز زلزله نگاري و ژئوفيزيك، ‌مي توانند از آن سخن به ميان آورند و يا در مورد آن، گمانه زني ها و پيش گويي هايي داشته باشند و يا در مورد «ريشتر» ‌آن اندازه گيري و حسد و گماني داشته باشند؛ سخن گفتن بسيار سخت است و تا به حال هيچ فرد و يا مؤسسه اي از آن خبر نداده اند.
وقتي مراكز زلزله نگاري و ژئوفيزيك در مورد زلزلة ‌اين جهاني، حرفي براي گفتن ندارند، چگونه مي توانند از زلزله قيامت خبر بدهند؟!
وقتي زلزله هفت «ريشتري»، در بخشي از پاكستان، صد هزار قرباني گرفت، فرو ريختن سقف آسمان، با زلزلة‌ قيامت يك امر طبيعي و عادي است. بلي با رياضي و علوم تجربي، نمي توان بر آن دست يافت. بايد منتظر ماند تا زمان آن فرا رسد و خود گذشت زمان، آن را بيان خواهد كرد. هر چند باور داشتن آن آسان است و قرآن شريف و وقوع آن را يك امر حتمي و لاريب فيه مي داند.
آنچه به طور خلاصه قابل بيان است اين است كه:
۱. قرآن شريف،‌كتاب انسان سازي، هدايت و شفا است نه كيهان شناسي و زمين شناسي و…
۲. بين علوم قرآني و آيات الهي تناقض وجود ندارد.
۳. علوم بشري هم بين آيات الهي نه تناقض مي بيند و نه تناقض علمي مي يابد.
۴. علوم بشري در برابر علوم قرآني، هم چون پول خرد است و تجارت كردن با آن مشكل است.
۵. وقتي علوم بشري نتواند به طور حسي بر علوم نامريي و يا مريي دست يابد، پروندة بحث را باز مي گذارد و آن را در بقعة امكان قرار مي دهد و نيافتن خود را دليل بر نبودن نمي يابد و از اين جهت خود را از تكلف گويي و يا تن دادن به تكلف نجات مي دهد.


[۱] . مصباح يزدي، محمد تقي، «معارف قرآن»، ج ۱، ۲، قم: مؤسسه در راه حق، ۱۳۷۳، ص ۲۲۵.
[۲] . قرشي، سيد علي اكبر،‌«قاموس قرآن»، ج ۲، تهران: دارالكتب الاسلاميه، سوم، ۱۳۶۱، صص ۱۷۰ ـ ۱۷۲.
[۳] . ياسين: ۳۶ / ۳۸ و ۴۰، رعد: ۱۳/ ۲. ابراهيم: ۱۴/ ۳۳. فاطر: ۳۵ / ۱۳.
[۴] . رضايي اصفهاني،‌محمد علي، «پژوهشي در اعجاز علمي قرآن»، رشت: مبين، لوح، ۱۳۸۱، ص ۸۹.
[۵] . قرائتي، محسن، «تفسير نور»، تهران: مركز نشر فرهنگي درس هايي از قرآن، روح، ۱۳۸۰، ص ۲۱۸.
[۶] . حجر: ۱۵ / ۱۶ ـ ۱۸.
[۷] . صافات: ۳۷ / ۶ ـ ۱۰.
[۸] . جن: ۷۲ / ۸ ـ ۹.
[۹] . ملك، ۶۷ / ۵.
[۱۰] . ص، ۸۶ / ۱.
[۱۱] . تفسير نمونه، ج ۱۱، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چهاردم ۱۳۷۶، ص ۴۳ ـ ۵۱.
[۱۲] . بحار، ج ۸، باب ۲۸، ص ۳۷۴.
[۱۳] . اسري: ۱۷/ ۴۴.
[۱۴] . قرائتي، محسن، تفسير نور، ج ۶، تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن، اول، ۱۳۷۸، ص ۲۸۰.
[۱۵] . نورالثقلين، ج ۳، قم، دارالتفسير، اول، ۱۳۸۲، ص ۵.
[۱۶] . نجم : ۵۳ / ۳۰.
[۱۷] . شرح اشارات، ج ۳،‌ص ۴۱۸.
[۱۸] . مثنوي معنوي، دفتر ۴،‌بيت ۵۹۵.
[۱۹] . صاد: ۳۸ / ۳۶.
[۲۰] . جاثيه: ۴۵ / ۱۳.
[۲۱] . نجم: ۵۳ / ۳۰.
[۲۲] . تفسير تسنيم، ج ۲،‌قم: اسري، اول، ۱۳۷۸، ص ۳۹۳.
[۲۳] . نمل: ۲۷ / ۶۱.
[۲۴] . تفسير تسنيم، همان.
[۲۵] . الميزان، ج ۱۴،‌بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بي تا، ص ۲۸۰.
[۲۶] . حجر: ۱۵ / ۱۶ ـ ۱۷.
[۲۷] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، همان.
[۲۸] . مصباح يزدي، محمد تقي،‌معارف قرآن، همان.
[۲۹] . همان.
[۳۰] . تفسير تسنيم.
[۳۱] . زلزله: ۹۹ / ۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *